۱۳۸۹ آذر ۲۶, جمعه

ناهار "مامانی" می خواهم
کسی نمی فهمد...
نذری است که می بندند به خیکمان

پس نویس ساعت 20:37:در برابر ظلم ایستادیم و گفتیم نذری نمی خواهیم!
مادر مربوطه هم گفت خب نخواهید!
نان پنیر خوردیم

۸ نظر:

فرزان گفت...

آره منم میخوام!!! نذری نمیخوام دوس ندالم :(
چرا نذریو میاری اینطرف مهسا... بذار همونجا جلو خودت... کوبیده اینجاست من میخورم مشکلی ندارم!!! :D

مهسا گفت...

نه به خدا نگیری ناراحت می شم!به خدا فقط به خاطر تو حمله کردم سمتِ کوبیده!وگرنه دوست ندارم اصلاً

علی نژاد گفت...

ما نیز هم! البته با نذری مشکلی ندارم ولی اینکه همش قیمه است دیگه نمی شه تحمل کرد.

فرزان گفت...

:)))) من خامه و عسل خوردم جای نان و پنیر شما
ولی بیخیال کوبیده شو آخه فکر کنم مسمومش کردن
آخه کشمش دوست ندارم ...ساچمه پلو نمیخوام :((

فرزان گفت...

یه چیزیمن به وبلاگ اعتراض دارم :(( منم میخوام مطلب بذاره ... میخوام(همراه با پا کوبیدن بر زمین)

aida گفت...

پایان شب سیه سپید است!بالاخره تمام شدند این نذورات قیمه/:D\

مهسا گفت...

فرزان:منم خیلی چیزا می خوام!بگــــــــــــــم؟؟
آیدا:/:d\

فرزان گفت...

اگه جرات داری بگو :D